نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
گزارشی از طاها عبدالهی
تالشان نیوز : سوژه کم نبود ولی مانده بودم که از چه چیز شهر تالش بنویسم. کمبود نان و قیمت برنج یا ماجرای استخدامهای بدون مجوز رانتی در شهر یا هر چیز دیگر. شنبه ۲۷ شهریور و ساعت ۲۰ و ۴۵ دقیقه صدایی جیغ و بیشتر شبیه خفاش در خیابان امیر کبیر تالش (هشتپر) نزدیک مسجد جامع و جلوی پاساژ شیخی به گوش میرسید.
زنی جوان با لباس بلند از پیاده رو به وسط خیابان میرفت و راه چند ماشین را میبست و مردم نظاره گر این صحنه. مغازه دارها او را میشناختند و میگفتند حدود ۲ ماه است که همین جا در بازار تره بار میان پاساژ شیخی و یوسفی مینشیند و در خیابان سرگردان میچرخد. از رنگ و رخش معلوم است که ساختار روانیش به هم ریخته و جملات نامفهوم را به زبان مادری تکرار میکند.
ساعت ۲۰ و ۵۵ دقیقه شماره ۱۲۳ اورژانس اجتماعی بهزیستی را میگیرم و خانم اپراتور میگوید: ما حالا نمیتوانیم اقدام کنیم و باید صبح تماس بگیرید تا همکاران خود را اعزام کنیم. اگر هم اوضاع خیلی وخیم است باید پلیس با تشخیص خود درخواست اعزام آمبولانس را مطرح کند. بهتر است با ۱۱۰ (پلیس) تماس بگیرید.
توضیه منطقی است و ساعت ۲۰و ۵۷ این بار بی فاصله از پلیس تقاضای کمک میکنم. اپراتور ۱۱۰ میگوید: این کار پلیس نیست و اورژانس اجتماعی وظیفه دارد به این موارد رسیدگی کند. اگر مامور بخواهند ما در اختیار آنها قرار میدهیم. از من اصرار و بالاخره اپراتور بخاطر شلوغی وسط خیابان نشانی محل را میپرسد و میگوید که ماشین گشت را مطلع میکند.
عقربه های همچنان میگذرند و خبری از کسی نیست. ساعت ۲۱ و ۲۲ دقیقه به شماره معاونت اجتماعی پلیس تالش زنگی میزنم و ماجرا را در ۲ دقیقه برایش شرح میدهم و او نیز قول اعزام ماشین گشت را میدهد.
فقط به قول اکتفا نمیکنم و این بار شماره رییس اداره بهزیستی را تالش را میگیرم. با نشانی هایی که میدهم این زن را میشناسد.
شهریار جعفری درباره او میگوید: این زن طی ۲ سال گذشته چنین وضعی دارد و از بیماری اعصاب و روان رنج میبرد. از یک روستای شمال تالش پیاده به شهر میآید و خانواده مدتی او را رها کرده بودند. یک ماه و نیم پیش با خانواده او تماس گرفتیم و قول دادند که از او نگهداری کنند.
وی درباره شرایط پذیرس افراد در معرض آسیب منطقه تصریح میکند: خانه امن اورژانس اجتماعی بهزیستی تالش جایی برای بیمار اعصاب و روان ندارد و فقط میتواند بانوان فراری و یا خیابانی را بپذیرد. رییس بهزیستی هم سر در گم مانده و قول همکاری میدهد تا پلیس همان منطقه کاری بکنند.
ساعت به ۲۱ و ۳۰ میرسد و نه خبری از پلیس است و نه اورژانس اجتماعی. میوه فروش بازارچه تره بار دست در جیب میکند و به رسم مردانگی آن زن را سوار تاکسی تلفنی میکند و به خانه میفرستد. کسبه میگویند هر روز همین وضع است و هر بار یک نفر باید هزینه رفت و آمد او را بدهد.
فعال مردمی حوزه خیریه و آسیب های اجتماعی تالش با بیان وضع خطرناک وی خاطرنشان میکند: این زن سابقه بیماری اعصاب و روان داشته اما در شرایطی زندگی کرده که وضع او بدتر شده است. همسرش که اکنون گدایی میکند بخاطر فرهنگ رایج کمک مالی مردم شغلی برای خود نداشت و همیشه به خاطر ترحم به او کمک میکردند. همین سبب شد تا این زن در معرض فشار بیشتری قرار بگیرد و تعادل روانی خود را از دست بدهد. همسرش او را طلاق داده و ۵ فرزند بی سرپرست او در شرایط هستند که باید به آنها رسیدگی شود.
پیش از این از طریق پلیس امنیت توانستیم وی را به خانواده تحویل بدهیم تا شب ها در کوچه نخوابد. حتی اداره بهزیستی را نیز در این مورد مطلع کرده ایم. یاسر اسلامی خواه در ادامه با تاکید بر نقش آموزشهای عمومی برای مقابله با آسیبهای اجتماعی از بی توجهی مقامهای دولتی به حوزه آسیبهای اجتماعی گلایه میکند.
سردر گم این چرخه بی نتیجه میمانم که این سازمان های عریض و طویل با کارکنان، بودجه، تجهیزات، لباس فرم و اختیار قانونی دقیقا برای چه کاری تاسیس شده اند؟
اینکه چه کسی درموارد بحرانی اجتماعی باید وارد میدان شود را چه کسی معین میکند؟آن بروکراسی پر پیچ و خم در برابر اقدام مردمی رنگ میبازد و من حیران آن ساختار و این دست و دل بازی.