چرا غرب باید دوباره به افغانستان بازگردد؟

افغانستان تاریخ خونینی دارد که ناشی از رقابت قدرت‌های جهانی برای خاک و موقعیت استراتژیکی این سرزمین است. سرزمینی کوهستانی و پر آب که استعدادهای انسانی آن مهمتر از هر چیزی است. بخاطر همین است که بزرگترین انسان‌ها از هر نوعی در آن دیده می‌شوند اعم از چریک و تروریست و متفکر.

انگلیس این سرزمین را که جزو لاینفک خاک و فرهنگ ایران بوده را از کشورمان جدا کرد تا هندوستان را حفظ کند. ناپلئون می‌خواست با دستیابی به افغانستان هندوستان را تصرف کند. اتحاد جماهیر شوروی برای دستیابی به آبهای گرم و جنوب آسیا به افغانستان نیازمند بود.

غرب برای دسترسی از اقیانوس هند به آسیای مرکزی نیازمند افغانستان است. هند و پاکستان با یکیدگر می‌جنگند و هر دو کشور تلاش می‌کنند تا به افغانستان مسلط شوند. پاکستان کشوری کم عرض است و در مقابل هندوستان عمق استراتژیکی ندارد. این کشور افغانستان را به عنوان عقبه خود انتخاب کرده و تاکنون ۴ بار دولت افغانستان را سرنگون کرده است. هند برای فشار و محاصره پاکستان می‌خواهد به افغانستان مسلط باشد.

فرانسیس فوکویاما پیش بینی کرده است که افغانستان محل اتصال چین،ایران و روسیه می‌شود و باید این نقطه مسدود شود. گزینه اشغال افغانستان از این رهگذر قابل توجیه است. البته این موضوع کمی رنگ باخته و موارد دیگری نیز به آن اضافه شده است. اکنون چین نیز به فکر افتاده تا راهی زمینی به خاورمیانه از طریق افغانستان پیدا کند.

بسیاری از موارد معاصر این گزینه ها هنوز هم موجود است و طی دوره ای که دیگر مستعمره هندوستان و ناپلئون نیست استثمار نیز چهره دیگری به خود گرفته است.

گزینه اقتصاد سیاسی دیگر نمی‌خواهد با لشگرکشی های قرن نوزدهمی و قرن بیستمی به فتح جهان مشغول شود چون این گزینه به دلیل رشد روحیه ملت‌گرایی و قوم گرایی دیگر کارساز نیست.

شاید برخی به این باور برسند که آمریکا و ناتو در طی ۲۰ سال اشغال افغانستان به فکر مهار نظامی ایران و چین و روسیه بوده باشند. این موارد در عین حال که درست است تنها به عنوان یک مقدمه به شمار می‌آید. ائتلاف غرب هنگام تخلیه افغانستان فقط به تخریب خودرو، هواپیما و هلی کوپتر پرداخته بود و زیرساخت‌هایی همچون فرودگاه، پل و سفارتخانه خود را سالم رها کردند و رفتند.

عدم تخریب قرودگاه ها با توجه به پرواز محوری ارتش های غربی کاملا عجیب است. رسانه های ایرانی جشن گرفتند که آمریکا پا به فرار گذاشت اما غافل از این بودند که غرب با تخلیه ۱۰۷ هزار غیرنظامی به فرشته نجات افغانستان تبدیل شده است و هنوز هم به افغان‌ها وعده خروج می‌دهد.

همین گزینه ۲۰ سال کشتار ۲۲۰ هزار افغان را در ۱۰ روز چنان به بایگانی برده که هنوز هم بسیاری مبهوت شده اند که این چه بازی عجیبی است که طالبان و آمریکا در کنار یکیدگر به تخلیه غیرنظامیان افغانستان مشغول هستند.

در مقابل مواردی که از افغانستان گزارش می‌شود و هر بار که می‌بینم قبلم درد می‌گیرد. طالبان با امارت اسلامی قبیله دیوربندی که حتی پشتون‌های میانه رو را قبول ندارد و تغییراتی که آمریکا در افغانستان ایجاد کرده نمی‌تواند با گذر زمان مدت زیادی در افغانستان دوام بیاورد.

زمانی که همسایگان افغانستان به جز تاجیکستان می‌ترسند در باتلاق این کشور گیر کنند غرب با سکوت در مقابل طالبان در حال سازماندهی بازگشت شکوهمندانه خود است. بازگشتی که مردم این کشور به مرگ زیر بمباران غرب تن می‌دهند اما به حکومت طالبان هرگز.

اما چرا غرب باید دوباره به افغانستان بازگردد؟ پاسخ اقتصاد سیاسی حاکم بر غرب و موقعیت مهم افغانستان است این بار به عنوان شاهراه تجارت جهانی.

راه گذر شرق به غرب با گذر از ترکیه و دریای سیاه به گرجستان و آذربایجان می‌رسد و در قزاقستان به ۲ شاخه تقسیم می‌شود. مسیر شرقی که به چین، آسیای جنوب شرقی و سواحل اقیانوس آرام می‌رود. مسیر جنوبی نیز قرار است با گذر از مزار شریف، بامیان، کابل و جلال آباد افغانستان به پیشاور پاکستان و سپس هند برسد. این مسیر به معنی ارتباط تجاری با حدود ۴ میلیارد نفر انسان روی زمین است و چنین موقیعتی را غرب به هیچ شکلی از دست نمی‌دهد.

فقط چین و هند به تنهایی ۲ میلیارد و ۶۵۰ میلیون جمعیت با اقتصاد باز دارند. افغانستان باید دوباره فتح شود تا راه را برای عبور زمینی ناوگان زمینی تجاری باز کنند.

علاوه بر این غرب که توانسته ایران را از مسیر تجاری شرق به غرب و انتقال انرژی حذف کند تلاش می‌کند تا کریدور نوستراک همان شمال به جنوب از ایران عبور نکند.

برنامه ریزان مسیر پاکستان و افغانستان را برای این کار پیشنهاد می‌کنند تا کشورمان هیچ عایدی از دنیای بزرگ راه های ارتباطی نداشته باشد. همان گونه که طالبان ورژن اول کریدور شرق به غرب را از ایران گرفته است ورژن دوم طالبان نیز ایران را از مسیر کریدور شمال به جنوب حذف می‌کند. می‌توان مدعی شد که چرخش موقت این گروه و نرمش در برابر ایران تنها جنبه موقتی دارد تا علاوه بر تخریب جایگاه ایران در افغانستان و دنیای اسلام کشورمان را از مسیر توسعه اقتصادی به عنوان ابزار مهم مقابله با غرب باز دارد.

حتی اگر دولت طالبان سال‌ها بر سر کار بماند و سرنگون نشود نیز به دلیل وابستگی سیاسی، نظامی و اقتصادی تامین کنندگانش از جمله ارتش پاکستان، قطر و عربستان باز هم گزینه مسیرهای ارتباطی سر جای خود باقی می‌ماند و مسوولان این گروه گفته اند که جنگ و خصومت با آمریکا تمام شده است.

ترکیه همسایه غربی ایران بدون مرز مشترک با افغانستان تلاش می‌کند تا از طریق همسویی با پاکستان، قطر و اقوام ترکمن و ازبک اهرم‌های موثر خود را ایجاد کند تا از نقطه اتصال به تجارت هند سود ببرد.

این در حالی است که ایران اکنون به جز مذاکره مستقیم با طالبان هیچ راهکاری ندارد. فقط تصور کنید که دیگر کریدورهای زمینی و هوایی تجاری از روی ایران عبور نمی‌کنند و درآمدی از این رهگذر به دست نمی‌آید.

اینکه باید چه کنیم کاملا واضح و مشخص است پیش از آنکه خیلی دیر شود و بار دیگر هزینه های سرسام آور برای امنیت ملی را متحمل شویم.