نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
یاداشت از شایان عابدی
تالشان نیوز میرزا کوچک، سردار جنگل، سردارِ نهراسیده از دار، زمان را پشت سر جا گذاشت و آنقدر از زمانه جلو افتاد که هنوز هم تاریخ نتوانسته خود را به او و آرمانهایش برساند. او که پیشنهاد سلطنت ایران را رد کرد، نه تجزیه طلب بود و نه عامل بیگانه. که استقلال طلب بود و نه استقلال گیلان که خواهان استقلال ایران و بقای اعتبارات کشورش بود. آسایش ایرانی و همه ابنای بشر را بدون تفاوت دین و مذهب طالب بود. میهندوستی بیبدیل بود که راز سنگر و ستاره را خوب میدانست.
گرچه وسیعترین بخش تاریخِ پرشکوه انقلاب جنگل را میرزا کوچک به کمک روستاییان رقم زد اما شهریها آن را_ گاه ناجوانمردانه _ روایت_ و حتی جعل _ کردند و تالشانِ تاریخساز آلیانی که بیشترین بار انقلاب جنگل را بر دوش میکشیدند به حاشیه رانده شدند و زیرکانه غباری از فراموشی بر سر نامشان ریخته شد. و به اعماق درههای خاموشی سقوط داده شدند تا خاطرهی پاکبازیهای آن همه دلاور متروکه بماند.اما تاریخ _ دیر یا زود _ به حساب و کتاب خودش میرسد…
در فصل سرد تردید، به وقت وزش باد تسلیم که یاران میرزا کوچک جنگلی، آن غولهای مبارز، در طلبِ اماننامه یکی یکی سنگرها را خالی میکردند، آن هنگام که نهضت برای بار نخست در هم شکسته شد و تنها ۸ نفر کنار میرزا ماندند_ که نیمی از همین جمعیت نیز تالش بودند_ این آلیانیها بودند
که صمیمانه خطر کردند و در سختترین و بیپناهترین روزها، جانپناه میرزا شدند تا او از ارتفاعات تنکابن سمت امنِ آغوش تالشان فومن باز گردد تا دوباره بتواند نهضتِ از رمق افتاده را در مجاورت زنان و مردان پاکباز آلیانی جانی تازه ببخشد.
آن زمان که همسنگران دیروز، رو به میرزا کوچک، خنجر از رو کشیدند. و برای بار دوم _ و آخرین بار _ انقلاب جنگل از هم پاشیده شد. در واپسین روزها_ بنابر برخی گزارشها_ تنها ۲ نفر کنار میرزا کوچک ماندند؛
یکی گائوک و آن دیگری، دلاوری تالشی، چریک فدایی وطن و خلقِ ستمدیدهی وطن؛ میرزا نعمت آلیانی _ یا به تعبیر برخی تاریخنگاران؛ نعمت خان تالشی.
دردا که از دیروز تا هنوز برخی راویان و تاریخپژوهانِ نهضت جنگل، دچار بیماری پرش از روی واقعیتهایی تاریخی بودهاند. و از نعمت آلیانیِ تالش، جوانی که _به روایتی _ در ۳۵ سالگی عاشقانه و با چشمانی باز به استقبال مرگ رفت و تمام وعدهها و جاه و مقامها را زیر پا له کرد و به فراسوی شهامتها سفر کرد، حتی همردیف گائوک نیز نامی به میان نمیآورند.
و یادشان میرود که بگویند؛ نعمت آلیانی تالش، آخرین شهید نهضت جنگل است که به تنهایی در مقابل لشکری ایستاد و گرچه در نبردی مستقیم به ضرب گلوله از پا در آمد اما به خاکساری نرفت و زیبا مردن را به زندهبودنی آکنده از خفت ترجیح داد. یادشان میرود بگویند: نعمت آلیانی تالش، کوهوار ایستاد و عقب ننشست و گلولهها را در جانش سکونت داد و ایستاده مُرد تا میرزا و گائوک فرصت رفتن داشته باشند.
و ما در این روز یاد او را نیز گرامی میداریم او که جان به کف نهاده در راه هدف کشته شدن را، به زندگی آسوده در کنار دشمنان میرزا ترجیح داد.
در آخرین روز، دشمنان به زیر کوهی که او با میرزا کوچک و گائوک در آنجا پناه گرفته بود رفته و اویی که به جاه و جلال فریفته نمیشد، اویی که استوارترینِ کوهها بود را خواستند به عایله و فرزند بفریبند و او در پاسخ، به تنهایی، فریادهای《 نه》را از لولهی تفنگ سمت
دشمنان وطن شلیک کرد. و با جانش بین میرزا و دشمنان حایلی ساخت و تلاش کرد زندگی انقلاب جنگل را با مرگ خود تداوم ببخشد.او بود آن آخرین مبارزی که تا آخرین گلوله، تا آخرِ نفس به انقلاب پرشکوهِ جنگل، به میرزا کوچک و آرمان مشترکشان وفادار ماند.
و در این روز ما یاد تو را گرامی میداریم؛ فرمانده. آخرین سرو ایستادهی جنگل. یار بیلغزشِ میرزا کوچک، افتخار تالشان؛ میرزا نعمت آلیانی.متبرک باد نامِ تو.
رفیق برادر صدای تو را از دور شنیدم و همچون روزگاران قدیم واژه هایت به جانم نشست … اگر چه خسته و ناامید ، شوق دبدارت قلب رنجورم را بی تاب میکند. پایدارا راه مجاهدانی همجون میرزا و پاینده باد مسیر پر شکوه شان روز وصل دوستداران یاد باد