نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تالشان نیوز : در ماهها و سالهای اخیر، *بعضی از رسانهها* به موضوعاتی همچون نارضایتی مردم از کارکنان بیمارستانها و کادر درمان، خطاهای پزشکی و پرستاری، درگیری فیزیکی و لفظی بین همراهان با پرسنل بیمارستانها و مسائلی از این دست ورود کردهاند.
گسترش دامنهی این مباحث به فضای مجازی، خصوصاً اینستاگرام؛ و هتاکی و فحاشی در این فضا که با هویت نامشخص صورت میگیرد، سبب نفرت و انزجار متقابل طرفین از یکسو و عادیشدن بیاخلاقی و هتاکی در جامعه، از سوی دیگر شدهاست.
رسانهها که در کنار انعکاس مشکلات مردم و پیگیری و ریشهیابی آن، وظیفه فرهنگسازی را هم برعهده دارند متاسفانه این توازن را رعایت نکرده، ناخودآگاه و بدون توجه به رسالت اصلی خود -اصل بیطرفی- سبب شکاف هرچه بیشتر بین ارباب رجوع و کادر درمان شدهاند که ضمن برهم زدن آرامش روانی جامعه، اعتماد متقابل بیمار/پرستار و بیمار/پزشک را نیز از بین میبرند.
البته ناگفته پیداست که رسانههای مختلف مشابه هم عمل نمیکنند و بعضیها با حساسیت و دقت بیشتری به حوزههای خبریِ خاص و تخصصی، ورود میکنند که جای تقدیر دارد.
من به عنوان یک فرد بیطرف، که همزمان از منظر هر سه گروه؛ شهروندان(بیماران)، کادر درمان و رسانهها*، پیگیر این اخبار هستم، و با توجه به علایق شخصی، به بررسی جامعهشناسانهی این مسئله در ماههای اخیر پرداختهام که چکیدهی آن را در *چند بخش مجزا* تقدیم علاقهمندانِ به صلح و دوستی، امنیت و آرامش، تعهد و مسئولیتپذیری، و خدمت به جامعه، مینمایم. امیدوارم تا به همدلی و فهم متقابل به تسکین آلام و رنجهای مردم اندک کمکی کردهباشم.
بخش نخست: فهم نادرست از همدیگر
شکی نیست که آگاهی و عدمآگاهی در هر جامعهای، نسبت مستقیم با میزان کارآیی و همسویی برنامههای نظام آموزشی با نیازهای آن جامعه دارد.
متاسفانه نظام آموزشی در کشور ما بدون توجه به نیازهای اجتماعی، سیاستگذاری و اجرا میشود و این نقص نه تنها در وزارتخانههای متولی امر آموزش، یعنی آموزش و پرورش، وزارت علوم و بهداشت و درمان، بلکه در نهادهای فرهنگی دیگر هم مشاهده میشود.
امروزه مدارس، دانشگاهها و رسانهها بدون توجه به نیاز جامعه و مخاطب، به صورت کلیشهای بر اجرای سیاستهای آموزشی و فرهنگیِ بدونکارکردِ مثبت خود اصرار دارند. در چنین نظام آموزشیِ مدرکگرا، هدف نه *تربیت انسان*، که تربیت نیروی متخصص برای حِرَف و مشاغلِ مورد نیاز جامعه، و البته اعطای مدرک است.
از دیگر سو، وزارت بهداشت که متولی آموزش و تربیت نیروهای متخصص در حوزه سلامت است تنها به آموزشِ تکنولوژیها و فنون مورد نیاز در امر سلامت بسنده کردهاست و در این بین، بیمار بیش از آنکه به عنوان یک “انسان” مورد توجه باشد به عنوان یک “کالا” مد نظر قرار میگیرد.
نظام سلامت را باید بسان یک “سکه” در نظر گرفت که یک سوی آن گیرندگان خدمت و سوی دیگر، ارائهدهندگان خدمت قرار گرفتهاند.
برای تحقق کامل ارایه خدمات درمانی در واحدهای مربوطه، کلیت سکه باید مورد توجه قرار گیرد که متاسفانه این کلیت در کشور ما از هم پاشیده است.
ارائهدهندگان خدمات، گیرندگان خدمت را آنگونه که باید، فهم نمیکنند و گیرندگان خدمت هم از محدودیتها و دغدغههای ارائهدهندگان خدمت اطلاعی ندارند.
واضح است که درک و فهم متقابل، نیازمند آگاهی و دانش خاصی است که در هیچکدام از دو سوی سکهی سلامت، رد پایی از آن دیده نمیشود.
ماجرا از آنجا دردناکتر میشود که رسانهها که میتوانند آن خلاء موجود را پُر کنند و بخشی از آن بدفهمی یا عدم آگاهی را با روشنگری و آگاهیبخشی برطرف کنند، خود به دام یکی از طرفین ماجرا گرفتار میشوند.
قصد من در این گفتار آن نیست که یکی از گروههای سهگانه – ارباب رجوع، کادر درمان و یا رسانهها – را مقصر یا مُحِقّ قلمداد کنم، بلکه تلاشم بر آناست تا بعضی از دلایل این بدفهمی را نشان بدهم.
۱️⃣ بیمار:
شکی نیست که بیمار در واحدهای درمانی، از منزلت لازم و کافی برخوردار نیست. ریشههای این بیتوجهی را باید در خود وزارت بهداشت جستجو کرد که سه مورد مهم آن شامل: برنامههای آموزشیِ ناکارآمد، سیاستهای اقتصادی و مدیریتی نادرست و غیرعادلانه، و نظارت ناکافی و غیرکارشناسی است. در برنامههای آموزشی وزارت بهداشت و درمان، بیمار نه به عنوان کسی که دارای تاریخ، هویت، منزلت اجتماعی، باورها و اعتقادات، قومیت و نژاد، زبان، و در یک کلام “فرهنگ” است بلکه به عنوان یک کالا دیده میشود.
وقتی شان و منزلت بیماران از سوی ارائهدهندگان خدمت تا حد بیماریهایشان تنزل پیدا میکند و هیچ ارتباط و تعامل سازنده و گفتگوی همدلانهای بینشان صورت نمیگیرد، نباید انتظار داشت که فرآیند درمان به خوبی تحقق یابد. همین امر سبب میشود تا احساس بیحرمتی از سوی کادر درمان، در وجود بیمار شکل بگیرد. از سوی دیگر، بیماران از محدودیتهای قانونی، کمبودهای مالی و منابع، بخشنامههای دست و پا گیر، بوروکراسی و کاغذبازی و… که ضمن تضییع وقت کارکنان، آنها را همواره نگران احتمال تخلفات اداری و قانونی میسازد، اطلاعی ندارند و این امر برای کادر درمان آزار دهندهاس
۲️⃣ کادر درمان(پزشک و پرستار):
متاسفانه در برنامههای آموزشی وزارت بهداشت و درمان، جای دروس علوم انسانی، مانند؛ انسانشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی، و …..، خالی و یا بسیار کمرنگ است!
فارغالتحصیلان رشتههای درمانی آگاهی و شناخت اندکی از فرهنگ بیمار و جامعه، فرهنگ پرستار و پزشک، حقوق و تکالیف خود و بیماران، دانش مدیریت و روانشناسی و…. دارند.
اگر مواجهه یا تعامل نادرستی بین ارائهدهندگان خدمت و گیرندگان خدمت صورت میگیرد به سبب عدمآگاهی یا بیبهرهگی از این دانش و مهارتها است نه ناشی از بیاخلاقی یا بیانصافی! سالهاست در حوزه سلامت گفتمانی غالب شدهاست که در آن برای بیمار جایگاه شایستهای تعریف نشدهاست، هرچند در سالهای اخیر تلاشهایی در جهت تغییر این گفتمان و نگرش صورت گرفتهاست، اما از آنجا که کارِ فرهنگی زمانبر است، نتایج آن دیر به بار مینشیند.
از دیگر سو، قوانین و مقررات غیرکارشناسی، تجهیزات پزشکی فرسوده و غیر اصولی، کمبود نیرو و فشار کاری بالا، توقعات غیر قابل تحققِ بعضی از مراجعین، درک نادرستِ بسیاری از مراجعین از مفهوم اورژانسی و غیر اورژانسی، تبعیضهای گسترده شغلی و مالی، نبود امنیت جانی و روانی، عدم رعایت قوانین اداری و شغلی از سوی مراجعین و….. کادر درمان را دچار خستگی، یاس، فرسودگی و افسردگی کردهاست.
همچنین گیرندگان خدمت نیز به ارائهدهندگان خدمت به عنوان “ماشینی” نگاه میکنند که نباید در ارائه خدمت تعلل کند.
پیداست؛ وقتی ارباب رجوع با محدودیتها و دغدغههای کادر درمان آشنایی نداشتهباشند و یا نیازی به فهم درست از این محدودیتها در خود نبینند، فرآیند درمان دچار اختلال میشود و هر دو طرف ماجرا در موضع تدافعی نسبت به هم قرار میگیرند.
۳️⃣ رسانهها:
رسانهها، اگرچه میتوانند در این بین حرفهایتر عمل کنند و آن خلاءهای آموزشی و آگاهیِ موجود در دو سوی سکهی سلامت را پُر کنند، اما بدون توجه به این بخش از رسالت خویش، دچار روزمرگی شدهاند و تنها به انعکاس و درج اخبار واصله بسنده میکنند و یا بعضاً کمی پیاز داغ آن را بیشتر میکنند که نتایجی جز شعلهور شدن خشم و کینهتوزی در جامعه ندارد. رسانهها نیک میدانند که بیش از هر چیز دیگری، کارشان “فرهنگی” است و باید در کنار انعکاس اخبار حوادث و کمبودها، جهت ترویج فرهنگ همزیستیِ مسالمتآمیز، درک و فهم درست از شرایط اجتماعی، آموزش مهارتهای ارتباطی، آگاهیبخشی در مورد حقوق و تکالیف شهروندی و…….. هم تلاش کنند. درج اخبار حوادث و سوانح تنها سبب جذب مخاطب و آن هم -متاسفانه- مخاطبِ ماجراجو میشود نه افزایش آگاهی مخاطبان!
پسندیده نیست با تیترهای جنجالی به برهم زدن آرامش روانی جامعه و گسترش بیاعتمادی دامن بزنیم.
◀️ نتیجهگیری:
ادامهی این درگیری و کشمکش، نه به سود جامعه است و نه به بهتر شدن اوضاع کمک میکند.
شاید بهتر بود در کنار انعکاس این اخبار و اتفاقات، و درج پاسخ و بیانیهی طرفین، از صاحبنظرانِ بیطرف و آگاه هم دعوت میکردند تا به واکاوی و بررسی علل، و ریشههای این اتفاقات هم میپرداختند.
حال جامعه بد است و حال مردم بدتر! به بهبود حال همدیگر کمک کنیم.