نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
چه زمانی که ردیفهای آوازی بنان را در همراهی با پیانونوازی همسرش بازخوانی کرد و چه زمانی که «وطنم» و «خوشهچین» اش به سرعت به قطعههای ماندگار موسیقی ایران بدل شد و چه زمانی که قطعههای ملی- میهنی او سرودی ملی برای ایران در همه جای دنیا شد. سالارعقیلی؛ خواننده سرشناس موسیقی ایرانی که بیش از ۷۰ اثر موسیقایی و کنسرتهای بیشمار داخل و خارج از کشور را در کارنامه هنریاش دارد برای نخستینبار در ۱۸سالگی روی صحنه رفته و از همان زمان توجه مخاطبان و آهنگسازان مختلف را به صدای خودجلب کرده، بهگونهای که سالها توانست خواننده ارکستر ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی باشد و همکاریهای گستردهای نیز با بزرگان موسیقی ایران داشته باشد. آوازخوانیهای او متفاوت است؛ وقتی که در فیلم و سریال میخواند یا در ارکسترها و یا گروههای کاملا سنتی اما همیشه تلاشاش خواندن بر مبنای موسیقی ایرانی بوده و هست اما اجرای متفاوت او را باید در اپرای «همای همایون» شنید، زمانی که اشعار خواجویکرمانی را بر شخصیت این شاعر در اپرای عروسکی بهروز غریبپور میخواند.
همانطور که میدانید قدمت آواز ایرانی خیلی طولانی است و متعلق به ۱۰۰ سال نیست بلکه حداقل از ۲۵۰- ۲۰۰ سال قبل آواز داشتیم.من بهعنوان یک خواننده که متولد سال ۱۳۵۶ هستم و از سال ۱۳۷۱ آواز خواندن را شروع کردم در روند زندگی هنریام خیلی از استادان را دیدهام و سعی کردهام همان راه و مسیر را دنبال کنیم ولی روزبهروز این مسیر برای ما سختتر میشود. در واقع طی ۳ دهه اخیر شاهد تغییرات بسیاری در زمینه آواز بودهام آن هم به خاطر نگاه نوگرایانه نسل جدید به موسیقی و از دست دادن استادان موسیقی قدیم.
متأسفانه در ۱۵ سال گذشته بسیاری از بزرگترین هنرمندان موسیقی مثل استاد پایور، استاد جلیل شهناز، استاد فریدون حافظی، استاد فرهنگ شریف، استاد کسایی، استاد هوشنگ ظریف، استاد اصغر بهاری، استاد تجویدی، استاد بیژن ترقی در شعر، استاد ذوالفنون و استاد خرم، استاد لطفی، استاد مشکاتیان و استاد شجریان را از دست دادیم؛ اینها گنجینههای موسیقی بودند.
استاد شجریان در زمینه آواز واقعا الگو و اسطوره آواز ایرانی برای همه ما بودند. من با همه این بزرگانی که اسم بردم به غیر از استاد لطفی، استاد پایور، استاد مشکاتیان و استاد کسایی، تقریبا با همهشان، کار کرده بودم. با استاد مشکاتیان هم قرار بود کار کنیم حتی در منزل ایشان جلسه گذاشتیم و با حضور نوید دهقان، هنرمند خوب کشورمان صحبتهایی مبنی بر کار مشترک هم صورت گرفت اما متأسفانه اجل مهلت نداد و ایشان از بین ما رفتند. همیشه دغدغه ما ادامه دادن راه استادان آواز همچون استادان حسین طاهرزاده، بنان، دماوندی، تاج اصفهانی، ادب خوانساری، اقبالالسلطان و استاد محمدرضا شجریان بوده است.
اما متأسفانه آواز ایرانی و موسیقی آوازی ما دچار تحولاتی شد. شاید این اتفاق در ۲۰ سال اخیر افتاد؛ چرا که تا ۲۰ سال گذشته آواز ایرانی همان مسیر گذشته را طی میکرد اما یکباره با بروز موسیقی پاپ، نو و تلفیقی همهچیز تغییر کرد مثل خیلی چیزها که ناخودآگاه وارد زندگی ما شد مثل اینستاگرام، اینترنت، واتساپ و تلگرام که استفاده از اینها در راه خوبش خیلی خوب است اما استفادههای نادرست از آنها لطمات زیادی به زندگی روزمره میزند.
ما باید نسل جوان را به آواز ایرانی علاقهمند کنیم. من همیشه به این نکته اشاره میکنم که موسیقی سنتی و آواز سنتی و ایرانی ما برای عموم جامعه نیست و هیچگاه هم نبوده. درواقع این نوع موسیقی برای یک قشر خاص و مخاطب خاصی بوده و هست.
با نگاه به عکسهای موجود در اماکن باستانی، تصاویری از نوازندگان کمانچه و یا نمادی از سازهای کمانچه و تنبک را میبینیم؛ بنابراین میتوان گفت که این نوع موسیقی، موسیقیای نیست که همگانی باشد و ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که همه ۸۰ میلیون نفر ایرانیای که داریم، همه موسیقی سنتی گوش بدهند؛ یعنی هر موقع اینگونه شد، بدانید که موسیقی ما غلط است و بالعکس. اگر همه موسیقی پاپ گوش کردند بدانید که یک ایرادی وجوددارد. یک بخش موسیقی سلیقهای است، یک بخش هم بهکار و سن انسانها بستگی دارد. از یک سنی ممکن است سلیقه موسیقایی شما متفاوت شود؛ مثلا از ۵۰ سالگی به بعد به موسیقی سنتی رو بیاورید یا تحولی در روحیات شما صورتبگیرد که ناگهان از ۵۰-۴۰ سالگی به بعد ناگهان بهدنبال موسیقی پاپ یا کلاسیک و حتی سنتی بروید.
من معتقدم سلیقه شنیداری موسیقی به تغییرات روحیات انسانها دارد و یا حتی نوع شغلشان؛ چرا که حرفه هر شخص در گرایش به سمت انواع موسیقی مؤثر است؛ مثلا پزشکی که به ادبیات علاقهمند است سلیقه شنیداریاش موسیقی سنتی است.بهطور کلی از آنجا که اشعار موسیقی سنتی یک مقدار ثقیل است، برای هر قشر قابلفهم و درک نیست و شاید یک جوان نیاز به اشعاری داشته باشد که در موسیقی سنتی آنها را یافت نمیکند بنابراین مجبور است بهدنبال موسیقی دیگری برود. ما نمیتوانیم ۸۰ میلیون نفر را مجبور کنیم که آواز سنتی گوش بدهند. این باید خودش اتفاق بیفتد. من بهشخصه در مسیر فعالیتهای موسیقاییام و در این راه پرمخاطره سعی کردهام موسیقی اصیل را دنبال کنم و با حفظ مخاطبین قدیمی، شنوندههای جدید را هم اضافه کنم.
ولی بهنظر من از سال ۱۴۰۰ به بعد رویکرد انسانها به موسیقی همینطور است و تغییری نمیبینم چون تا بوده همین بوده است. آنها که علاقه به موسیقی اصیل داشتند راه خودشان را دنبال کردند و آنها که به موسیقی پاپ یا موسیقی کلاسیک یا موسیقی جاز علاقه داشتند، مسیر خودشان را رفتهاند و بنابر سلیقه شخصی دست به انتخاب میزند. این است که ما در سال ۱۴۰۰ نمیتوانیم بگوییم که همه مردم به موسیقی سنتی روی میآورند و حتی نمیتوانیم بگوییم همه به موسیقی پاپ روی میآورند. همین روند ادامه دارد.
اما بهطور کلی من آینده موسیقی اصیل ایرانی یا آواز ایرانی را خوب نمیبینم. با نگاهی به ۳۰ سال اخیر متوجه خواهید شد که این سبک از موسیقی متأسفانه روند بسیار خوبی نداشته و در جذب مخاطب موفق عمل نکرده است اما در عین حال هم همیشه مشتریهای خاص خود را داشته است. مثال بارز موسیقی ایرانی و مخاطبانش همانند یک فرشفروشی است که مدت ۴۰ سال مغازهاش را باز نگهداشته و مشتریهای خودش را هم دارد اما آنطور نیست که جلو در مغازه صف بکشند، ولی ورشکست هم نشده است.
من معتقدم موسیقی سنتی، ریشه در فرهنگ و سنت ما دارد مثل تخت جمشید و سیوسه پل اصفهان است. تفاوت موسیقی سنتی و پاپ مثل فرش دستباف با فرش ماشینی است. همانطور که گفتم ما نمیخواهیم ۸۰ میلیون نفر موسیقی سنتی گوش بدهند ولی کلا اگر با این روندی که من میبینم پیش برود متأسفانه یک روز باید موسیقی سنتی را در موزهها جستوجو کنیم.
یک مسئله به جایگاه هنرمندان برمیگردد. چندی پیش در دیدار با آقای گلپا ایشان صحبت زیبایی کردند که روزی شخصی به من گفت: آقا ما آنقدر پول میدهیم بیا و بخوان! گفتم: من برای چه بیایم بخوانم؟ من نباید الان بخوانم. گفتم دوره من تمامشده بروید روی جوانان سرمایهگذاری کنید.همین مسئله برای استاد بنان هم اتفاق افتاد. استاد بنان هنوز صدا داشت و میتوانست بخواند. آقای روحالله خالقی یک کار نوشت و گفت: آقای بنان! یک کار جدید نوشتم. گفت: من دیگر نمیخواهم بخوانم. احساس میکنم صدایم، دیگر آن صدای قدیم نیست و نمیتوانم مثل قبل بخوانم. برای همین من میخواهم در اوج با مردم خداحافظی کنم و میخواهم که مردم همان صدا از بنان در ذهنشان بماند.زمانی که یک هنرمند به این جایگاه و به این تفکر از خودش، چه در بازیگری، چه در موسیقی، چه در خوانندگی و چه در کارهای دیگر برسد، آنجا برنده است؛ چیزی که امروزه بسیار کمرنگ شده است و کسی توجهی به تمام شدن دورههای گذشته ندارد.
دومین مسئله سلیقه است. حالا اگر کسی مثلا از صدای اقبالالسلطان خوشاش نمیآید، این دلیل نمیشود که موسیقی اصیل بد است. در واقع سلیقه و علاقه است.
من به شخصه با نوآوری مخالف نیستم و همیشه هم گفتهام نوآوری آری، اما چگونه؟ در کارهای استاد بنان هم شما نوآوری میدیدید. بهنظر من «الهه ناز» یک انقلاب در کار بنان بود. همان زمان هم با اجرای این اثر خیلی از استادان واکنش منفی نشان دادند ولی میبینید که همان اثر چه تعداد جوان را به موسیقی ایرانی علاقهمند کرد. به هر حال همیشه واکنشها به نوآوری از گذشته تا به امروز مثبت نبوده؛ چرا که هر نوآوریای در جهت تغییر فرهنگی چندین ساله است و تا برای همگان جابیفتد زمان میبرد.
بله، نوآوری باید باشد ولی با درنظر گرفتن این مسئله که صدمهای به شالوده و پایه آن موسیقی یا هر هنر دیگری نزند.
این سؤال شما چند جواب دارد. یکی اینکه خیلی افراد هستند که میخواهند این کار را انجام بدهند و البته کارهایی هم میکنند اما حمایت نمیشوند. متأسفانه اسپانسرها روی چیزهای خاص و کم مخاطب هیچوقت سرمایهگذاری نمیکنند. اگر این کار را بکنند شاید ناگهان تحول عظیمی ایجاد شود. آنها معتقدند که مردم دیگر این موسیقی و این کارها را گوش نمیدهند و زمان و تاریخ مصرفشان گذشته است؛ برای همین اسپانسر موسیقیهای شاد و ریتمیک میشوند.
در همین کشور خودمان آنقدر خوانندههای خوب و جوانهای بااستعداد داریم که شناخته نشدهاند و محلی برای عرضه و ارائه کارشان ندارند، که اگر مردم صدای اینها را بشنوند، شاید دیگر صدای من را هم گوش ندهند. ولی متأسفانه همه اینها در منزلشان و برای خودشان میخوانند. متأسفانه هیچ حامیای وجود ندارد که دست اینها را بگیرد و تنها روی موسیقی پاپ سرمایهگذاری میکنند؛ برای اینکه در آن موسیقیها پول است ولی در موسیقیهای ردیفهای آوازی درآمدی نیست.
اگر من خواننده به یک جایگاهی رسیدم که به واسطه محبت مردم بوده وظیفه خودم میدانم که دست ۴ تا جوان دیگر را بگیرم. من خودم در تلاشم با طرح یک برنامه به معرفی جوانهای بااستعداد در زمینه خوانندگی بپردازم تا شاید اتفاقات خوبی در زمینه موسیقی بیفتد.
یکی از بزرگترین وظایف ما شناساندن آثار قدما به جوانان و نسل جدید است. خوشبختانه من و سایر دوستانم همچون همایون شجریان و علیرضا قربانی در کنار کارهایمان نگاهی به موسیقی قدما داریم هر چند در این مسیر بارها شنیدهام که نباید کار فلان خواننده را بازخوانی کرد، اما اگر این کار را نکنیم این موسیقیها شنیده نخواهند شد. بهعنوان مثال همین قطعه «خوشهچین» که بنده از استاد بنان خواندم، تا قبل از اینکه من این کار را بخوانم هیچکس نمیشناخت، یا آن کار «افسون سخن» و «سبکبار» یا خیلی از کارهای دیگر که اصلا شنیده نشدهاند و با اجرای دوباره من و برخی همکارانم شنیده شدند و مردم به خوبی آنها را شناختند.
اگر این کارها صورت نمیگرفت چه میشد؟ هیچی. نوار کاستهای قدیم مربوط به ۵۰ سال پیش از بین میرفت و این آثار هم فراموش میشد. پس چه اشکالی دارد ما آثار قدما را بازخوانی و باسازی کنیم؟ در واقع باید درست اجرا کنیم که به اصل کار لطمه وارد نشود درحالیکه برخی در همین بازخوانیها به قدری بد اجرا میکنند که کل کار خراب میشود و مخاطب تمایلی به گوش دادن آن ندارد؛ چراکه اصلش به درستی خوانده شده و همه با آن خاطره دارند.
دقیقا. دقیقا دلم میخواست ۳۰ یا ۴۰ سال قبلتر به دنیا میآمدم که این استادان را میدیدم.
صددرصد، من در موسیقی کسی نیستم. من کوچکترین عضو در این دریای بزرگ موسیقی هستم اما در نسلهای بعدی ممکن است افرادی پیدا شوند که دغدغهشان دیدن سالار عقیلی باشد و یا دوست داشته باشند همکاران من را ببینند. چون این رشتهای است که به هم بافته شده و دست بهدست سپرده است؛ یعنی همینطور میرود به نسلهای بعدی. ما میرویم که دیگران بیایند؛ این یک اصل است. همانطور که ما دوست داشتیم اقبال آذر، استاد نورعلیخان برومند، عبداللهخان دوامی، استاد حسن کسایی و دیگران را ببینیم، بالاخره یک نسلی هم دوست دارند که جوانترها را ببینند و از نظر بنده این یک چرخه هست که میچرخد و هیچوقت هم از بین نمیرود و از حرکت بازنمیایستد. به شرطی که راه را درست برویم. شاید آرزوی شما این باشد که استاد شجریان را از نزدیک ببینید. این یک آرزو است. هیچوقت آرزوی شما دیدن خوانندهای که در کاباره میخواند نیست. ولی آرزوی دیدار اقبال آذر یا بنان را داشتید چون که آنها کارشان را درست انجام دادند و راه را درست طی کردند.
منبع : همشهری